جدول جو
جدول جو

معنی گرد زاد - جستجوی لغت در جدول جو

گرد زاد
کسی که فرزند پهلوان باشد دلیر زاده: پس از باره رودابه آواز داد که ای پهلوان بچه گردازد خ
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گردآزاد
تصویر گردآزاد
(پسرانه)
پهلوان آزاده، از پهلوانان حماسه ملی ایران
فرهنگ نامهای ایرانی
بادی که خاک را بشکل استوانه ای طویل باسمان برد عصار: سیلی کردی میان وادی بر قله کوه گرد بادی. (جامی) توضیح گرد باد معمولا بر اثر برخورد و تعارض دو باد سریع که در جهت مخالف یکدیگر حرکت میکنند بوجود میاید. ذرات هوا بسبب برخورد حرکتی دورانی و رو ببالا می یابند چون جهت بالا که مخالف سطح زمین است جهتی است بلا مانع و ذرات هوا میتوانند حرکت خود را ادامه د هند. شکل گرد باد معمولا استوانه یی نزدیک بمخروط است که راس آن متوجه زمین و قاعده آن بالاست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردزاد
تصویر گردزاد
فرزند پهلوان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پری زاد
تصویر پری زاد
فرزند پری، پری نژاد، کنایه از بچۀ بسیار زیبا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرخ زاد
تصویر فرخ زاد
خوش طالع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرم باد
تصویر گرم باد
باد گرم، باد سموم
فرهنگ لغت هوشیار
چیزی پر گره، پر از گره، زلف در هم پیچیده: مشاطه زد بگره زار طره ات ناخن عجب که عقده دل وا شود باسانی. (ملاطغرا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرد مرد
تصویر گرد مرد
مردی میانه قامت نه دراز و نه کوتاه میانه بالا
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه گرد گردد دایره زننده دوران یابنده: جهان چون آسیای گرد گردست که دادارش چنین گردنده کردست. (ویس ورامین)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرد فام
تصویر گرد فام
برنگ گرد و غبار اغبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرد ساگ
تصویر گرد ساگ
گرد عقل: گرد خرد گول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرد ساق
تصویر گرد ساق
گرد ارش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرد ساعد
تصویر گرد ساعد
گرد ارش
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه دارای چانه ای گرد است کسی که زنحی مدور دارد: زمانی که بی آن گرد زنخ باشم ماهی است شبی کز بر آن خال جدا مانم سالی. (فرخی)
فرهنگ لغت هوشیار
پیرامون تخت، جای نشستن، یا گرد پا نشستن، مربع نشستن چهار زانو نشستن: هر که سروری ندارد و مخدومی ندارد... نیک بی ادب باشد و اخلاق ناپسندیده دارد چنانکه کافرخطایی گرد پا می نشیند و اخ و تف می کند
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه پهلوانان را بند کند دلیر شجاع: چون برآیین نشسته بود بر او آن شه گرد بند شیر شکر... (فرخی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرده زاد
تصویر مرده زاد
مولود مرده به دنیا آمده، مولد مرده بدنیا آمده
فرهنگ لغت هوشیار
آدمی زاده انسان جمع مردم زادگان: انوشیروان بعاملی از عمال خویش نبشت که مردم زادگان را و اهل خرد را بمحبت و احسان سیاست کن و سفلگان را بترس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرخ زاد
تصویر فرخ زاد
آنکه با طالع خجسته و فرخ به دنیا آمده، کنایه از خوش طالع، خوشبخت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درد زد
تصویر درد زد
دارای درد دردمند، مریض علیل
فرهنگ لغت هوشیار
آن باد که بر مثال آسیایی گردد، تنوره بزرگ گرد و خاک که در اثر وزش باد میچرخد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردباد
تصویر گردباد
((گِ))
بادی باحرکت چرخشی توأم رو به جلو و رو به بالا
فرهنگ فارسی معین
تصادم دو جریان با یکدیگر که گرد هم می چرخد و تنورۀ بزرگی از گرد و خاک که دارای حرکت دورانی است تشکیل می دهد و وسعت میدان آن تا حدود صد مایل دیده شده است، دیوباد، سنگ دوله
فرهنگ فارسی عمید